قصه از عشق و غزلخوانی نیست

هدف از عشق پشیمانی نیست

قصه ی این هفته :

درس ، ترم ، دانشگاست

وقت کم ، کار زیاد ، مشکل از عاشقهاست

عشق می باید داشت

درس را باید خواند

خوب باید فهمید

نکته دان باید بود

عشق ما استاد نیست

عاشقی راه دارد

عاشقی دردسر است

هدفی باید داشت

هدف ما درس است

میتوان نمره گرفت

همه اش استاد نیست

درس را باید خواند

حیف این فکر خراباتی نیست ؟

که به دود سیگار

عشقبازی

بلوتوث سر کلاس

یا به فکر دیروز

مشغول است ؟

مخ ِ خود بیرون کش

از این خروار نادانی

تا به کی عاشقی پنهانی ؟

عاشق درس شدی خوب بخوان

اسم تو دانشجوست

اسم خود را دریاب

تو همانی هستی

که خودت میخواهی ! 

هدفت خواندن درس

نمره ات را استاد

از کــــَــرَ م می بخشد

حرف حق هم تلخ است

که بگوید استاد

تو بخوان

تو بفهم

بنویس نمره بگیر !

واقعا هم تلخ است !

آخرش مشروطی

یا اخراج

با تعهد یا خراج

مشکلات هم کم نیست

کار هم باید کرد

خرج دارد تحصیل

قلمت کافی نیست

اسمس هم پوچ است

زنگ زدن کافی نیست

دست گل باید داشت 

خدمت استاد هم باید رفت

خادمی باید کرد

شاید این ها همه اش از عشق است

رسوایی است

رســــــــــــــــــــــــــوا باید بود

پاچه خوار مشروط است ...

امتحان در راه است

درس هم سنگین است

وقت کافی هم

کم

نمره ی این درس را باید داشت

تا معدل را رسانیـــــــــــــــــــــم به حد

کار ها را باید

تعطیل کرد

مدتی را باید

تحصیل کرد

تا توانی از این ناچاری

برهایی برسی

وقت هم باید داشت

همه چیز کافی نیست

گاه باید هیچ داشت

تا به هرچیز رسید

گاه باید هیچ داشت

تقدیم به استاد سیدی